بررسی اصول و مبانی طریقت نقشبندیه
با اوج گیری تشکیل فرقه های متعدد صوفی پس از حملهی مغول، هر یک از این فرق، برای تفکیک از گروه های دیگر صوفیه، به تدوین آداب و قواعدی برای خود پرداختند. هر چند برخی از این آداب در بین طریقت های پشمینه پوش
نويسنده:سمانه حجارپور خلج*
منبع: راسخون
منبع: راسخون
چکیده:
با اوج گیری تشکیل فرقه های متعدد صوفی پس از حملهی مغول، هر یک از این فرق، برای تفکیک از گروه های دیگر صوفیه، به تدوین آداب و قواعدی برای خود پرداختند. هر چند برخی از این آداب در بین طریقت های پشمینه پوش مشترک بود، اما به هر حال هر کدام با اندکی تغییر، آداب مخصوص به خود را داشتند. طریقت نقشبندیه هم به عنوان یکی از برجسته ترین فرق صوفی زمان خود، دارای آداب و اصولی خاص بود که در این مقاله به آن ها پرداخته می شود.کلید واژگان:
آداب، نقشبندیه، طریقت، اصطلاح
از دیدگاه مشایخ نقشبندی، "شرایط و آداب این طریقه را مرعی داشتن در غایت صعوبت و اشکال است." (مولانا شیخ: 2004 م: 118)
شعار نقشبندیان چنین بوده است: ای برادر در طریق نقشبند ذکر حق را در دل خود نقش بند (مدرسی چهاردهی:1360: 66)
صوفیان به تدریج اصطلاحات و عباراتی را باب کردند که به اصطلاحات صوفیه معروف است و در معنی رسانی میان صوفیان، نقش عمده ای دارد. (پارسا:1381: نوزده) "اساساً نقشبندی طریقتی است ایرانی؛ مشایخ قدیم این سلسله همه ایرانی بوده اند، و نشأت و نضج این طریقه در خاک فارسی زبانان بوده است. و ازین روست که اصطلاحات طریقتی آنان نیز فارسی است..." (پارسای بخارائی:1354: 5) طریقت نقشبندیه بر پایهی تعالیم اصطلاحی خواجه عبدالخالق غجدوانی و خواجه بهاءالدین نقشبند، قرار گرفته است. بنیانگذار اصلی این طریقت غجدوانی بود که اصول هشتگانهی طریقت را تنظیم نمود و بعدها بهاءالدین نقشبند، سه اصل به آن افزود. (مادلونگ:1377: 88-89) اصول هشتگانهی غجدوانی عبارتند از: هوش در دم، نظر بر قدم، سفر در وطن، خلوت در انجمن، یادکرد، بازگشت، نگاهداشت و یادداشت و سه اصلی که بهاءالدین افزود، وقوف زمانی، وقوف قلبی و وقوف عددی هستند. (سیدین:1387: 334؛ پارسای بخارائی:1354: 55-64) در ادامه به توضیح این اصول یازده گانه خواهیم پرداخت.
ا. هوش در دم " آنست که هر نفسی که از درون برآید باید که از سر حضور و آگاهی باشد و غفلت بآن راه نیابد... و هر نفسی که میزند از حق سبحانه خالی و غافل نبود..." (واعظ کاشفی:2536: 38-39) در طریقهی خواجگان، " هوش در دم اصل اعظم است، اگر دمی بغفلت گذرد، آنرا گناه بزرگ دانند تا حدیکه بعضی کفر شمرند " (واعظ کاشفی:2536: 317)
2. نظر بر قدم " آنست که سالک در رفتن و آمدن در شهر و صحرا و همه جا نظر او بر پشت پای او باشد تا نظر او پراکنده نشود و بجائی که نمی باید نیفتد و می شاید که نظر بر قدم اشارت بسرعت سیر سالک بود... " (واعظ کاشفی:2536: 40) درویشی بود از خانوادهی خواجگان که " در بازارها و راهها می رفت. به هیچ جانب و هیچ کس نظر نمی کرد. علی الدوام نظر بر قدم داشت " (احرار:1380: 225)
3. سفر در وطن: " یعنی از صفات بشری به صفات ملکی و از صفات ذمیمه به صفات حمیده انتقال فرماید... در طریقه خواجگان قدس الله تعالی ارواحهم در سفر و اقامت آنست که در بدایت حال چندان سفر کنند که خود را بملازمت عزیزی رسانند پس در خدمت وی مقیم شوند و اگر هم در دیار خود کسی ازین طایفه یابند، ترک سفر کرده بملازمت وی شتابند... " (واعظ کاشفی:2536: 41) واعظ در این معنی سروده است:
" چون مه هال نشین شان سفر اندر وطن است به تن استاده، بدل در کشش و رفتارند " (واعظ کاشفی:2536: 661)
دربارهی خواجه بهاءالدین آمده " اگر درویشی به اشارت حضرت ایشان به سفری رفتی، در مدّت رفتن و مراجعت نمودن خوش حال می بود و از برکهی اشارت ایشان احوال ظاهری و باطنی او محفوظ می نمود. " (بخاری:1383: 58-59) خواجه احرار این اصل و سفر مبتدیان را ممنوع کرد. (سیدین:1387: 41) از نظر وی " سپردن مسافت کار کودکان " بود. (احرار:1380: 161) به دید احرار " وقتی که در جایی و شهری طریق عبادت بر وجه اکمل میسّر نگردد می باید هجرت کرد " (احرار:1380: 262) و حتما در زمان او، عبادت به وجه اکمل صورت می گرفته است!
4. خلوت در انجمن یعنی " بظاهر با خلق بباطن با حق "خواجه اولیاءکبیر گفته است " خلوت در انجمن آنست که اشتغال و استغراق در ذکر بمرتبه رسد که اگر ببازار درآید هیچ سخن و آواز نشنود بسبب استیلای ذکر بر حقیقت دل " (واعظ کاشفی:2536: 42-43) خواجه پارسا گفته است عمربن خطاب " بظاهر اندر میان خلق به امارت و خلافت مشغول " بود و این یعنی " بظاهر با خلق و بباطن با حق " و صوفیان از او الگو گرفته اند! (پارسا:1381: 420) واعظ دربارهی این صفت سروده است:
" نجم آسا همه را خلوت در انجمن است شمع هر انجمن و رونق هر بازارند "
(واعظ کاشفی:2536: 661)
5. یادکرد عبارت از " ذکر لسانی یا قلبی است " احرار گفته است " مقصود از ذکر آنست که دل همیشه آگاه حق سبحانه باشد بوصف محبت و تعظیم، اگر در صحبت ارباب جمعیت این آگاهی حاصل شود خلاصه ذکر حاصل شد... و اگر در صحبت این آگاهی حاصل نشود طریق آنست که ذکر گفته شود..."
6. بازگشت " آنست که هر باری که ذاکر بزبان دل کلمه طیبه را بگوید در عقب آن بهمان زبان گوید که خداوندا مقصود من توئی و رضای تو... "
7. نگاهداشت " مراقبه از خواطر است چنانکه در یکدم چند بار کلمه طیبه را میگوید که خاطر بغیر او نرود و حضرت مولانا سعدالدین قدس سره در معنی این کلمه فرموده اند باید که یک ساعت و دو ساعت آن مقدار که میسر شود خاطر را نگاهدارد که غیری بخاطر وی نگذرد... "
8. یادداشت " عبارت از دوام آگاهی است بحق سبحانه بر سبیل ذوق، ... [و] حضور بی غیبت است "
9. وقوف زمانی " آنست که بنده واقف احوال خود باشد که در هر زمانی صفت و حال او چیست، موجب شکر است یا موجب عذر و ... مولانا یعقوب چرخی قدس سره فرموده اندکه ... خواجه بهاءالدین قدس اله تعالی سره مرا در حال قبض باستغفار امر فرمودند و در حال بسط بشکر و فرمودند که رعایت این دو حال وقوف زمانی است... " (واعظ کاشفی:2536: 43-47) خواجه بهاءالدین گفته است " وقوف زمانی... آن است که واقف احوال خود باشد که در هر زمانی صفت و حال او چیست موجب شکر است یا موجب عذر؟ " (بخاری:1383: 74)
10. وقوف عددی " رعایت عدد است در ذکر، حضرت خواجه بهاءالدین قدس اله تعالی فرموده اند که ... مقصود ذکر قلبی است با رعایت عدد نه مجرد رعایت عدد در ذکر قلبی " (واعظ کاشفی:2536: 47-48) از نظر بهاءالدین، " وقوف عددی، اوا مرتبهی علم لدنّی است... بسیار گفتن ذکر شرط نیست و حقیقت کلمه آن است که از گفتن کلمه ماسوی به کلّی نفی شود " (بخاری:1383: 73-74) او می گوید: " بسبب ملازمت و مداومت بر وقوف عددی دل زود ذاکر می شود... و چون دل ذاکر شود و علامات آن ظهور کند، بعد از آن بوقوف قلبی مشغول باید بود. " (چرخی:1404 ق: 25-26)
11. وقوف قلبی " و آن بر دو معنی است محمول، یکی آنکه دل ذاکر واقف و آگاه باشد بحق سبحانه و آن از مقوله یادداشت است... و معنی دوم آنست که ذاکر از دل واقف بود یعنی در اثنای ذکر متوجه باین قطعه لحم صنوبری الشکل شود که او را به مجاز دل میگویند... " خواجه بهاءالدین حبس نفس و وقوف عددی را لازم نمی دانسته است ولی وقوف قلبی را مهم شمرده است. (واعظ کاشفی:2536: 50) وی گفته است " رعایت وقوف قلبی مهم است در همه احوال... و در صحبت دوستان خدای تعالی که هم سبق باشند و منکر یکدیگر نباشند و شرائط صحبت نگاه دارند زود میسّر شود... علامت صحبت که مفیدست آنست که در وی فیض حقانی بر دل بنده رسد، و از ماسوی خلاص یابد... و چون بوقوف قلبی ملازمت نماید... چشم بصیرت گشاده گردد. و بارگاه دل از خار اغیار خالی شود. و ذاکر در بحر فنا محو شود... و در وقوف عددی و قلبی... سر و گردن شیب نکند که آن سبب اطلاع خلق است...بباطن بحقّ سبحانه مشغول باشد و بظاهر بخلق..." (چرخی:1404 ق: 26-29)
نتیجه
دانستیم که هر یک از طریقت های صوفیه، آدابی خاص برای خود داشتند که سبب تمایز آنان از دیگر فرق صوفی می شد. طریقت نقشبندیه هم از این مستثنی نبود و آدابی ویژهی خود داشت. مهم ترین شاخصهی اصول نقشبندی، به کار بردن اصطلاحات فارسی است؛ یعنی تمام اصول ایشان بر خلاف بسیاری از فرق صوفیه، به زبان فارسی بیان شده است. این اصول در ابتدا هشت مورد بود و بعدها سه مورد به آن افزوده شد. جالب توجه است که از دیرباز تا امروز، همواره پیروان نقشبندیه، به این اصول وفادار مانده و غالبا از همان اصول تعیین شدهی اولیه، شاید با کمی تغییر، تبعیت می کنند.پينوشتها:
* مدرس دانشگاه و کارشناسی ارشد تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی
کتابنامهاحرار، خواجه عبیدالله (1380)؛ احوال و سخنان خواجه عبیدالله احرار، تصحیح عارف نوشاهی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
بخاری، صلاح بن مبارک (1383): انیس الطالبین و عده السالکین، به تصحیح خلیل ابراهیم ساری اوغلی؛ تهران: انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
پارسا، خواجه محمد (1381) فصل الخطاب، تصحیح جلیل مسگر نژاد؛ تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
پارسای بخارائی، خواجه محمد بن محمد (1354) قدسیه (کلمات بهاءالدین نقشبند)؛ تهران: انتشارات کتابخانه طهوری.
چرخی، مولانا یعقوب (1404 ق) رساله انسیه؛ ترجمه و مقدمه محمد نذیر رانجها؛پاکستان: انتشارات مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان – دائره ادبیات دیره اسماعیل خان.
سیدین، علی (1387): پشمینه پوشان (فرهنگ سلسلههای صوفیه)؛ تهران: نشر نی.
مادلونگ (1377): فرقههای اسلامی، ترجمه ابوالقاسم سری؛ تهران: انتشارات اساطیر.
مدرسی چهاردهی، نورالدین (1360): سلسلههای صوفیه ایران؛ بی جا: انتشارات بتونک.
مولانا شیخ (2004 م)، مقامات خواجه احرار (تذکره خواجه ناصرالدین عبیدالله احرار)، تصحیح ماساتومو کاواموتو؛ توکیو: انتشارات مؤسسه مطالعات زبانهای آسیا و افریقا.
واعظ کاشفی، مولانا فخرالدین علی بن حسین (2536)؛ رشحات عین الحیات ج 1 و 2، به تصحیح علی اصغر معینیان؛ تهران: انتشارات بنیاد نیکوکاری نوریانی.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}